معنی فارسی incorruptibly
B1به طور فسادناپذیر، به طور غیرقابل فساد یا خراب شدن در رفتار.
In a manner that is incapable of being morally corrupted.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با وجود فشارها به طور فسادناپذیر عمل کرد.
مثال:
She acted incorruptibly despite the pressures.
معنی(example):
او به خاطر رفتار فسادناپذیرش در تمام شرایط شناخته شده است.
مثال:
He is known to behave incorruptibly in all situations.
معنی فارسی کلمه incorruptibly
:
به طور فسادناپذیر، به طور غیرقابل فساد یا خراب شدن در رفتار.