معنی فارسی indebt
B1بدهکار بودن، در موقعیتی که فرد احساس میکند به کمک یا محبت شخصی نیاز دارد.
Obligated to someone because of a favor or kindness.
- verb
verb
معنی(verb):
To bring into debt; to place under obligation.
example
معنی(example):
من به والدینم به خاطر حمایتشان بدهکارم.
مثال:
I am indebted to my parents for their support.
معنی(example):
او پس از دریافت چنین مهربانی احساس بدهکاری کرد.
مثال:
She felt indebted after receiving such kindness.
معنی فارسی کلمه indebt
:
بدهکار بودن، در موقعیتی که فرد احساس میکند به کمک یا محبت شخصی نیاز دارد.