معنی فارسی indebted

B1 /ɪnˈdɛtɪd/

بدهکار، شخصی که به دیگران به دلیل دریافت کمک یا خدمات مالی مدیون است.

Being in debt; owing money or gratitude to someone.

verb
معنی(verb):

To bring into debt; to place under obligation.

adjective
معنی(adjective):

(usually with to) Obligated, especially financially.

example
معنی(example):

او نسبت به والدینش به خاطر حمایتشان احساس بدهکار بودن کرد.

مثال:

He felt indebted to his parents for their support.

معنی(example):

او بعد از دریافت وام بدهکار بود.

مثال:

She was indebted after receiving the loan.

معنی فارسی کلمه indebted

: معنی indebted به فارسی

بدهکار، شخصی که به دیگران به دلیل دریافت کمک یا خدمات مالی مدیون است.