معنی فارسی indicatory
B2به چیزی اشاره میکند که چیزی را نشان میدهد یا بر آن دلالت میکند.
Serving as an indicator or sign of something.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
That indicates, signifies or implies
example
معنی(example):
علامتهای نشانهای به ما راه را نشان دادند.
مثال:
The indicatory signs showed us the way.
معنی(example):
در این مطالعه، از معیارهای نشانهای استفاده کردیم.
مثال:
In this study, we used indicatory measures.
معنی فارسی کلمه indicatory
:
به چیزی اشاره میکند که چیزی را نشان میدهد یا بر آن دلالت میکند.