معنی فارسی indiscerptibly

B2

به طریقی که غیرقابل تشخیص یا تمایز است.

In a manner that cannot be discerned.

example
معنی(example):

صداها به‌طور غیرقابل تشخیص با هم ترکیب شدند.

مثال:

The sounds blended together indiscerptibly.

معنی(example):

او به‌طور غیرقابل تشخیص لبخند زد، گویی رازی را پنهان می‌کرد.

مثال:

He smiled indiscerptibly, as if hiding a secret.

معنی فارسی کلمه indiscerptibly

:

به طریقی که غیرقابل تشخیص یا تمایز است.