معنی فارسی indisciplinable
B2غیرقابل انضباط، اشاره به فرد یا چیزی که نتیجه انضباط را نمیپذیرد.
Incapable of being disciplined.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این کودک توسط معلمان غیرقابل انضباطی تلقی میشد.
مثال:
The child was considered indisciplinable by the teachers.
معنی(example):
رفتار غیرقابل انضباط او اغلب او را به دردسر میانداخت.
مثال:
His indisciplinable behavior often got him into trouble.
معنی فارسی کلمه indisciplinable
:غیرقابل انضباط، اشاره به فرد یا چیزی که نتیجه انضباط را نمیپذیرد.