معنی فارسی indispersed

B1

به معنی چیزی که به طور یکنواخت پخش شده است.

Scattered or spread throughout.

example
معنی(example):

دانه‌ها در سرتاسر باغ پخش شده بودند.

مثال:

The seeds were indispersed throughout the garden.

معنی(example):

در دنیای طبیعی، عناصر اغلب پراکنده‌اند.

مثال:

In the natural world, elements are often indispersed.

معنی فارسی کلمه indispersed

: معنی indispersed به فارسی

به معنی چیزی که به طور یکنواخت پخش شده است.