معنی فارسی indissipable

B1

غیرقابل محو، به وضعیتی اشاره دارد که نمی‌توان آن را از بین برد.

Incapable of being dissipated; lasting or enduring.

example
معنی(example):

شادی پیروزی او غیرقابل محو بود.

مثال:

The joy of his victory was indissipable.

معنی(example):

شور و اشتیاق او حتی در زمان‌های سخت نیز غیرقابل محو بود.

مثال:

Her enthusiasm was indissipable even during hard times.

معنی فارسی کلمه indissipable

: معنی indissipable به فارسی

غیرقابل محو، به وضعیتی اشاره دارد که نمی‌توان آن را از بین برد.