معنی فارسی indistance

B1

فاصله‌ای که نتوان آن را با چشم دید، نوعی جدایی یا بی‌توجهی.

The quality of being distant or removed from something.

example
معنی(example):

فاصله غیرقابل دید بین آن‌ها پس از مشاجره افزایش یافت.

مثال:

The indistance between them grew after the argument.

معنی(example):

فاصله عاطفی می‌تواند به اندازه فاصله فیزیکی تأثیرگذار باشد.

مثال:

Emotional indistance can be just as impactful as physical distance.

معنی فارسی کلمه indistance

:

فاصله‌ای که نتوان آن را با چشم دید، نوعی جدایی یا بی‌توجهی.