معنی فارسی indwelt

B2

درباره حالتی که چیزی یا احساسی در گذشته در درون شخص یا مکان وجود داشته است.

Past tense of indwell; to have resided or existed within.

verb
معنی(verb):

To exist within, especially as a spirit or driving force.

example
معنی(example):

او آرامشی را احساس کرد که سال‌ها در او وجود داشت.

مثال:

She felt a peace that had indwelt her for years.

معنی(example):

حکمت‌هایی که در او وجود داشت در تصمیماتش مشهود بود.

مثال:

The wisdom he had indwelt was evident in his decisions.

معنی فارسی کلمه indwelt

: معنی indwelt به فارسی

درباره حالتی که چیزی یا احساسی در گذشته در درون شخص یا مکان وجود داشته است.