معنی فارسی inebriation
B2حالتی که فرد به علت مصرف الکل یا مواد مخدر تاثیر میپذیرد.
The condition of being drunk or intoxicated.
- noun
noun
معنی(noun):
The state or characteristic of drunkenness.
example
معنی(example):
من متوجه مستی او دیشب شدم.
مثال:
I noticed his inebriation last night.
معنی(example):
مستی میتواند منجر به تصمیمات بد شود.
مثال:
Inebriation can lead to poor decisions.
معنی فارسی کلمه inebriation
:
حالتی که فرد به علت مصرف الکل یا مواد مخدر تاثیر میپذیرد.
