معنی فارسی infame
B2بدنام، معروف به خاطر کارهای شرورانه و ناپسند.
Well-known for a bad quality or deed; notorious.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این کتاب داستانهایی درباره جنایتکاران بدنام داشت.
مثال:
The book contained stories of infamous criminals.
معنی(example):
عمل بدنام جامعه را شگفتزده کرد.
مثال:
The infamous act shocked the community.
معنی فارسی کلمه infame
:
بدنام، معروف به خاطر کارهای شرورانه و ناپسند.