معنی فارسی infirmed

B1

به افرادی اطلاق می‌شود که به دلیل بیماری یا ناتوانی به کمک دیگران نیاز دارند.

Referring to individuals who are ill or incapacitated.

example
معنی(example):

فرد بیمار به کمک نیاز داشت تا حرکت کند.

مثال:

The infirmed individual needed assistance to get around.

معنی(example):

بیماران در اولویت برنامه مراقبت‌های ویژه قرار گرفتند.

مثال:

The infirmed were prioritized for the special care program.

معنی فارسی کلمه infirmed

: معنی infirmed به فارسی

به افرادی اطلاق می‌شود که به دلیل بیماری یا ناتوانی به کمک دیگران نیاز دارند.