معنی فارسی inflative

B2

مرتبط با افزایش قیمت‌ها یا تورم.

Pertaining to or causing inflation.

example
معنی(example):

برخی از سیاست‌های فزاینده می‌توانند رشد اقتصادی را تحریک کنند.

مثال:

Some inflative policies can stimulate economic growth.

معنی(example):

اقدامات فزاینده گاهی اوقات در زمان رکود ضروری است.

مثال:

Inflative measures are sometimes necessary during a recession.

معنی فارسی کلمه inflative

:

مرتبط با افزایش قیمت‌ها یا تورم.