معنی فارسی inflesh

B1

به شکل واقعی درآوردن یا جزء به جزء توصیف کردن.

To make something more concrete or tangible by expressing it vividly.

example
معنی(example):

هنرمند امیدوار است که ایده‌ها را در نقاشی‌هایش به شکل واقعی درآورد.

مثال:

The artist hopes to inflesh the ideas in her paintings.

معنی(example):

برای واقعی کردن یک داستان، باید شخصیت‌های زنده‌ای خلق کنید.

مثال:

To inflesh a story, you must create vivid characters.

معنی فارسی کلمه inflesh

:

به شکل واقعی درآوردن یا جزء به جزء توصیف کردن.