معنی فارسی inflictions

B2

آسیب یا صدمه‌ای که به شخصی وارد می‌شود و می‌تواند جسمی یا روحی باشد.

The act of inflicting harm, pain, or suffering on someone.

noun
معنی(noun):

The act of inflicting or something inflicted; an imposition.

example
معنی(example):

آسیب‌هایی که او متحمل شد او را قوی‌تر کرد.

مثال:

The inflictions he suffered made him stronger.

معنی(example):

آسیب‌ها می‌توانند به شکل‌های مختلفی، اعم از جسمی و عاطفی، بروز کنند.

مثال:

Inflictions can come in many forms, both physical and emotional.

معنی فارسی کلمه inflictions

: معنی inflictions به فارسی

آسیب یا صدمه‌ای که به شخصی وارد می‌شود و می‌تواند جسمی یا روحی باشد.