معنی فارسی inflowing

B1

جاری شدن یا ورود چیزی به یک فضا یا محیط.

The act of flowing into a place or container.

example
معنی(example):

آب در حال ورود به سرعت ظرف را پر کرد.

مثال:

The inflowing water filled the container quickly.

معنی(example):

هوا در حال ورود از بیرون اتاق را خنک کرد.

مثال:

The inflowing air from the outside cooled the room.

معنی فارسی کلمه inflowing

:

جاری شدن یا ورود چیزی به یک فضا یا محیط.