معنی فارسی infolding

B1

در هم پیچاندن، به معنی جمع شدن یا فشرده کردن به شکل فشرده.

The act of folding something inwards.

verb
معنی(verb):

To fold inwards.

معنی(verb):

To wrap up or inwrap; involve; inclose; enfold or envelop.

معنی(verb):

To clasp with the arms; embrace.

example
معنی(example):

فرآیند در هم پیچیدگی پیچیده است.

مثال:

The process of infolding is complex.

معنی(example):

در هم پیچیدن توصیف می‌کند که چگونه می‌توان چیزها را به طور فشرده مرتب کرد.

مثال:

Infolding describes how things can be arranged compactly.

معنی فارسی کلمه infolding

: معنی infolding به فارسی

در هم پیچاندن، به معنی جمع شدن یا فشرده کردن به شکل فشرده.