معنی فارسی infree

B1

آزاد و بدون قید و شرط بودن، به‌ویژه در جنبه‌های اجتماعی یا عاطفی.

Not under physical restraint or control; liberated.

example
معنی(example):

می‌خواهم احساس آزادی و رهایی کنم.

مثال:

I want to feel free and unfettered.

معنی(example):

او تصمیم گرفت تا خود را از تمام تعهدات آزاد کند.

مثال:

She decided to free herself from all obligations.

معنی فارسی کلمه infree

:

آزاد و بدون قید و شرط بودن، به‌ویژه در جنبه‌های اجتماعی یا عاطفی.