معنی فارسی infrequentcy
B1فقدان تکرار یا وقوع مکرر یک پدیده.
The quality or state of being infrequent.
- NOUN
example
معنی(example):
ندرت جلسهها برای تیم نگرانکننده بود.
مثال:
The infrequentcy of meetings was concerning for the team.
معنی(example):
ندرت در ارتباطات میتواند به سوءتفاهمها منجر شود.
مثال:
Infrequentcy in communication can lead to misunderstandings.
معنی فارسی کلمه infrequentcy
:فقدان تکرار یا وقوع مکرر یک پدیده.
