معنی فارسی infrustrably

B1

به گونه‌ای که باعث ناامیدی شود، در شرایطی که برطرف کردن مشکل دشوار است.

In a manner that causes frustration or despair.

example
معنی(example):

او با ناامیدی منتظر اتوبوسی بود که دیر رسید.

مثال:

She waited infrustrably for the bus that was late.

معنی(example):

رفتار ناامیدکننده او کار کردن با او را سخت کرده بود.

مثال:

His infrustrably attitude made it hard to work with him.

معنی فارسی کلمه infrustrably

: معنی infrustrably به فارسی

به گونه‌ای که باعث ناامیدی شود، در شرایطی که برطرف کردن مشکل دشوار است.