معنی فارسی ingrainedly

B1

به طور عمیق ریشه‌دار و جا افتاده.

In a manner that is firmly established and not likely to change.

example
معنی(example):

او به صورت عمیق ریشه‌دار رفتار می‌کند، گویی این طبیعت دوم اوست.

مثال:

He behaves ingrainedly, as if it is second nature.

معنی(example):

این مفهوم به طور عمیق درک شده توسط جامعه است.

مثال:

The concept is ingrainedly understood by the community.

معنی فارسی کلمه ingrainedly

:

به طور عمیق ریشه‌دار و جا افتاده.