معنی فارسی injoint

B1

به هم پیوستن یا متصل کردن قطعات، معمولاً در تعمیرات.

To connect or unite parts together, especially in repairs.

example
معنی(example):

مطمئن شوید که آنها را به درستی به هم متصل کنید تا از حوادث جلوگیری شود.

مثال:

Make sure to injoint them properly to avoid accidents.

معنی(example):

مکانیک قطعات شکسته ماشین را به هم جوش می‌دهد.

مثال:

The mechanic will injoint the broken parts of the car.

معنی فارسی کلمه injoint

:

به هم پیوستن یا متصل کردن قطعات، معمولاً در تعمیرات.