معنی فارسی inlake
B1دریاچهای داخلی که به یک ناحیه یا زمین خاص تعلق دارد.
An inland lake that is situated within a specific area or land.
- NOUN
example
معنی(example):
ماهیگیر قلابش را به داخل دریاچه انداخت.
مثال:
The fisherman cast his line into the inlake.
معنی(example):
آنها در یک روز آفتابی کنار دریاچه پیک نیک کردند.
مثال:
They enjoyed a picnic by the inlake on a sunny day.
معنی فارسی کلمه inlake
:
دریاچهای داخلی که به یک ناحیه یا زمین خاص تعلق دارد.