معنی فارسی inlander
B1شخصی که در یک ناحیه داخلی زندگی میکند.
A person who resides in an inland area.
- NOUN
example
معنی(example):
مقیم مناطق داخلی داستانهایی درباره زندگی در مناطق دورافتاده گفت.
مثال:
The inlander shared stories about life in the remote areas.
معنی(example):
به عنوان یک مقیم داخلی، او هر مسیر در جنگل را میشناخت.
مثال:
As an inlander, she knew every trail in the forest.
معنی فارسی کلمه inlander
:
شخصی که در یک ناحیه داخلی زندگی میکند.