معنی فارسی inmeshes

B1

به معنای ترکیب یا تنیده شدن الیاف یا تورها برای ایجاد ساختار قوی‌تر.

To interlace or intertwine strands or materials to create strength.

example
معنی(example):

تور به خوبی در هم تنیده می‌شود تا ماهی‌ها را بگیرد.

مثال:

The net inmeshes well to catch the fish.

معنی(example):

در هم تنیده‌ها می‌توانند حمایت اضافی در مهندسی فراهم کنند.

مثال:

Inmeshes can provide additional support in engineering.

معنی فارسی کلمه inmeshes

: معنی inmeshes به فارسی

به معنای ترکیب یا تنیده شدن الیاف یا تورها برای ایجاد ساختار قوی‌تر.