معنی فارسی innerly

B2

در درون، به معنای احساسات یا وضعیت‌های داخلی.

Inwardly; in one's inner feelings or thoughts.

adjective
معنی(adjective):

Inward; deep-seated.

example
معنی(example):

او در طول یوگا احساس آرامش درونی می‌کند.

مثال:

She feels innerly calm during yoga.

معنی(example):

وی دروناً با احساساتش درگیر است.

مثال:

Innerly, he struggles with his feelings.

معنی فارسی کلمه innerly

: معنی innerly به فارسی

در درون، به معنای احساسات یا وضعیت‌های داخلی.