معنی فارسی innuate

B1

وارد کردن به تدریج یا به آرامی، غالباً به طور غیرمستقیم.

To introduce or insert subtly or gradually.

example
معنی(example):

او سعی کرد ایده‌هایش را به آرامی به گفتگو وارد کند.

مثال:

He tried to innuate his ideas subtly into the conversation.

معنی(example):

معلم حس کنجکاوی را در دانش‌آموزانش به آرامی وارد کرد.

مثال:

The teacher innuated a sense of curiosity in her students.

معنی فارسی کلمه innuate

:

وارد کردن به تدریج یا به آرامی، غالباً به طور غیرمستقیم.