معنی فارسی inobedience
B1عدم اطاعت یا تمکین از قوانین یا دستورها.
The state of being disobedient; refusal to follow rules or commands.
- NOUN
example
معنی(example):
شکستن قوانین او به عواقب جدی در مدرسه منجر شد.
مثال:
His inobedience led to serious consequences at school.
معنی(example):
عدم اطاعت کودک در زمان گردهمایی خانوادگی غیرمنتظره بود.
مثال:
The child's inobedience was unexpected during the family gathering.
معنی فارسی کلمه inobedience
:عدم اطاعت یا تمکین از قوانین یا دستورها.