معنی فارسی inoperational

B1

وضعیتی که نشان دهنده عدم کارایی یا غیر قابل استفاده بودن چیزی است.

Not functioning or able to operate; non-functional.

example
معنی(example):

دستگاه آزمایش به عنوان غیرفعال یافت شد.

مثال:

The testing device was found to be inoperational.

معنی(example):

یک وسیله نقلیه غیرفعال می‌تواند مشکلات ترافیکی ایجاد کند.

مثال:

An inoperational vehicle can cause traffic problems.

معنی فارسی کلمه inoperational

: معنی inoperational به فارسی

وضعیتی که نشان دهنده عدم کارایی یا غیر قابل استفاده بودن چیزی است.