معنی فارسی insapiency

B1

عدم نیک‌فکری، وضعیت یا حالتی که در آن فرد قادر به درک صحیح نیست.

Lack of wisdom or good judgment; unwise behavior.

example
معنی(example):

عدم فهم او در اتخاذ تصمیم‌های بد مشخص بود.

مثال:

His insapiency was evident in his poor decision-making.

معنی(example):

عدم فهم انتخاب‌های انجام شده باعث بروز مشکلات بیشتر شد.

مثال:

The insapiency of the choices made caused further issues.

معنی فارسی کلمه insapiency

: معنی insapiency به فارسی

عدم نیک‌فکری، وضعیت یا حالتی که در آن فرد قادر به درک صحیح نیست.