معنی فارسی insensibly
B1بهطور نامحسوس، بهصورت غیرقابل مشاهده یا بدون توجه.
In a manner that is not perceptible; gradually or subtly.
- ADVERB
example
معنی(example):
این تغییرات بهطور نامحسوس طی سالهای زیادی اتفاق افتاد.
مثال:
The changes happened insensibly over many years.
معنی(example):
او بهطور نامحسوس در طول سخنرانی به خواب عمیق رفت.
مثال:
She insensibly drifted into a deep sleep during the lecture.
معنی فارسی کلمه insensibly
:
بهطور نامحسوس، بهصورت غیرقابل مشاهده یا بدون توجه.