معنی فارسی insensing
B1حس کردن، فرایندی که به واسطه آن موجودات حسهای مختلف محیط را شناسایی میکنند.
The act of perceiving or detecting something through the senses.
- VERB
example
معنی(example):
حس کردن محیط برای بقا حیاتی است.
مثال:
The insensing of the environment is crucial for survival.
معنی(example):
حس کردن سیگنالهای مختلف میتواند در اتخاذ تصمیمات درست کمک کننده باشد.
مثال:
Insensing various signals can help in making informed decisions.
معنی فارسی کلمه insensing
:
حس کردن، فرایندی که به واسطه آن موجودات حسهای مختلف محیط را شناسایی میکنند.