معنی فارسی insensuous
B1بیاحساس، عدم ارتباط با احساسات و حسها، یا نداشتن احساسی نسبت به دیگران.
Lacking sensitivity or emotional connection; not responsive to feelings.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در آب سرد احساس بیاحساسی کرد.
مثال:
She felt insensuous in the cold water.
معنی(example):
هنر فاقد ویژگیهای بیاحساس بود و آن را بیجان میکرد.
مثال:
The art lacked insensuous qualities, making it feel lifeless.
معنی فارسی کلمه insensuous
:
بیاحساس، عدم ارتباط با احساسات و حسها، یا نداشتن احساسی نسبت به دیگران.