معنی فارسی insistently
B1به طوری که پافشاری می‌شود، حالت درخواست نکردن یا تأکید مکرر.
In a manner that demands attention or is persistent in offering a request.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In an insistent manner; pressingly.
example
معنی(example):
او به طور پافشاری‌کننده‌ای خواهان کمک بود.
مثال:
She asked insistently for help.
معنی(example):
او به طور پافشاری‌کننده‌ای بر حق بودنش تأکید کرد.
مثال:
He insisted insistently that he was right.
معنی فارسی کلمه insistently
:
به طوری که پافشاری می‌شود، حالت درخواست نکردن یا تأکید مکرر.
