معنی فارسی insolated

B2

به صورت ایزوله درآمده، جدا شده.

Having been isolated or separated.

example
معنی(example):

سلول‌های ایزوله شده به درمان به خوبی پاسخ دادند.

مثال:

The insolated cells responded well to treatment.

معنی(example):

او در مورد متغیرهای ایزوله شده در مطالعه‌اش صحبت کرد.

مثال:

He discussed the insolated variables in his study.

معنی فارسی کلمه insolated

: معنی insolated به فارسی

به صورت ایزوله درآمده، جدا شده.