معنی فارسی insolvable
B2حل‌ناپذیر، به مسائلی گفته می‌شود که نمی‌توان آنها را به وجهی حل کرد.
Not able to be resolved or solved.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Impossible to solve; insoluble.
معنی(adjective):
Incapable of being paid or discharged.
مثال:
an insolvable debt
معنی(adjective):
Not capable of being loosed or disentangled; inextricable.
example
معنی(example):
او با یک معضل حل‌ناپذیر مواجه شد.
مثال:
She faced an insolvable dilemma.
معنی(example):
این موضوع برای کمیته حل‌ناپذیر بود.
مثال:
It was an insolvable issue for the committee.
معنی فارسی کلمه insolvable
:
حل‌ناپذیر، به مسائلی گفته می‌شود که نمی‌توان آنها را به وجهی حل کرد.
