معنی فارسی insperse

B1

ترکیب کردن یا ادغام کردن عناصری در یک زمینه مشخص.

To mix or combine different elements within a particular context.

example
معنی(example):

دستور تهیه زمان‌های پخت را با مراحل آماده‌سازی ترکیب می‌کند.

مثال:

The recipe instructions insperse baking times with preparation steps.

معنی(example):

او تصمیم گرفت سخنرانی‌اش را با نقل‌قول‌هایی از رهبران معروف ترکیب کند.

مثال:

He decided to insperse his speech with quotes from famous leaders.

معنی فارسی کلمه insperse

: معنی insperse به فارسی

ترکیب کردن یا ادغام کردن عناصری در یک زمینه مشخص.