معنی فارسی instituting
B1مجموعه اقداماتی که به منظور شروع یا ایجاد یک سیستم یا قوانین جدید انجام می‌شود.
The act of establishing or starting something, especially a policy or practice.
- verb
verb
معنی(verb):
To begin or initiate (something); to found.
مثال:
He instituted the new policy of having children walk through a metal detector to enter school.
معنی(verb):
To train, instruct.
معنی(verb):
To nominate; to appoint.
معنی(verb):
To invest with the spiritual charge of a benefice, or the care of souls.
example
معنی(example):
مدرسه در حال راه‌اندازی یک سیاست جدید برای وقت ناهار است.
مثال:
The school is instituting a new policy for lunchtime.
معنی(example):
راه‌اندازی تغییرات در محل کار می‌تواند بهره‌وری را افزایش دهد.
مثال:
Instituting changes in the workplace can improve productivity.
معنی فارسی کلمه instituting
:
مجموعه اقداماتی که به منظور شروع یا ایجاد یک سیستم یا قوانین جدید انجام می‌شود.
