معنی فارسی instrumentman

B1

شخصی که مسئول کار با تجهیزات و ابزارها است.

A person responsible for the use of tools and equipment.

example
معنی(example):

نفر مسئول تجهیزات در صحنه، فردی بود که تجهیزات را کنترل می‌کرد.

مثال:

The instrumentman was responsible for all the equipment on set.

معنی(example):

یک ابزارساز اطمینان حاصل می‌کند که تمام ابزارها به درستی کار می‌کنند.

مثال:

An instrumentman ensures that all tools function properly.

معنی فارسی کلمه instrumentman

: معنی instrumentman به فارسی

شخصی که مسئول کار با تجهیزات و ابزارها است.