معنی فارسی inter-operated

B2

به صورت متقابل کار کردن یا تعامل داشتن در گذشته.

Past participle of interoperate; to have worked together effectively in the past.

example
معنی(example):

تیم‌ها در طول پروژه به‌طور مؤثری با یکدیگر تعامل داشتند.

مثال:

The teams inter-operated effectively during the project.

معنی(example):

آنها در کنفرانس به‌طور موفقیت‌آمیزی تعامل داشتند.

مثال:

They inter-operated successfully at the conference.

معنی فارسی کلمه inter-operated

: معنی inter-operated به فارسی

به صورت متقابل کار کردن یا تعامل داشتن در گذشته.