معنی فارسی inter-penetrating
B2به معنای در هم نفوذ کردن و ایجاد پیوندهای پیچیده.
Mutually penetrating or interactive.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ساختارهای در هم نفوذ کننده یک طراحی پیچیده ایجاد میکنند.
مثال:
The inter-penetrating structures create a complex design.
معنی(example):
در ادبیات، تمهای در هم نفوذ کننده میتوانند عمق را افزایش دهند.
مثال:
In literature, inter-penetrating themes can enhance depth.
معنی فارسی کلمه inter-penetrating
:
به معنای در هم نفوذ کردن و ایجاد پیوندهای پیچیده.