معنی فارسی intercident
B1به معنای رویدادهایی که در همان زمان در حال وقوع هستند و ممکن است بر یکدیگر تأثیر بگذارند.
Referring to events that occur simultaneously and may influence each other.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
رویدادهای همزمان به نتایج غیرمنتظره منجر شدند.
مثال:
The intercident events led to unexpected outcomes.
معنی(example):
او تجربیات همزمان را به عنوان تجربیات تغییر دهنده زندگی توصیف کرد.
مثال:
He described the intercident experiences as life-changing.
معنی فارسی کلمه intercident
:
به معنای رویدادهایی که در همان زمان در حال وقوع هستند و ممکن است بر یکدیگر تأثیر بگذارند.