معنی فارسی intercirculate
B1گردش میان اجزا یا محیطها به گونهای که هر یک بر دیگری تأثیر بگذارد.
To circulate among or between entities.
- VERB
example
معنی(example):
هوای اتاق برای تازه نگه داشتن آن در حال گردش خواهد بود.
مثال:
The air in the room will intercirculate to keep it fresh.
معنی(example):
او یاد گرفت که چگونه مایعات مختلف در یک سیستم بسته در حال گردش هستند.
مثال:
He learned how different fluids intercirculate in a closed system.
معنی فارسی کلمه intercirculate
:گردش میان اجزا یا محیطها به گونهای که هر یک بر دیگری تأثیر بگذارد.