معنی فارسی intercommunities

B2

اجتماعاتی که بین آن‌ها تعامل و ارتباط وجود دارد. به ویژه در زمینه‌های جغرافیایی، اجتماعی یا فرهنگی.

Communities that interact with each other, especially in geographical, social, or cultural contexts.

example
معنی(example):

این پروژه هدف دارد تا روابط بین اجتماعات مختلف را بهبود بخشد.

مثال:

The project aims to improve relations between intercommunities.

معنی(example):

رویدادهای فرهنگی زیادی وجود دارد که شامل اجتماعات مختلف می‌شود.

مثال:

There are many cultural events that involve intercommunities.

معنی فارسی کلمه intercommunities

: معنی intercommunities به فارسی

اجتماعاتی که بین آن‌ها تعامل و ارتباط وجود دارد. به ویژه در زمینه‌های جغرافیایی، اجتماعی یا فرهنگی.