معنی فارسی intercounty
B1بین شهرستانی، اشاره به تعامل یا امور مشترک بین دو یا چند شهرستان.
Relating to or occurring between different counties.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
قرارداد بین شهرستانی به بهبود خدمات حمل و نقل کمک کرد.
مثال:
The intercounty agreement helped improve transportation services.
معنی(example):
آنها یک رویداد بین شهرستانی برای ترویج فرهنگ منطقهای برگزار کردند.
مثال:
They organized an intercounty event to promote regional culture.
معنی فارسی کلمه intercounty
:
بین شهرستانی، اشاره به تعامل یا امور مشترک بین دو یا چند شهرستان.