معنی فارسی intercoupled
B1به هم پیوند خورده، اشاره به حالتی دارد که دو یا چند چیز بههم مرتبط شدهاند.
Linked or connected together, especially in a way that affects their behavior.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
دانشمندان یافتههای خود را در مورد سیستمهای به هم پیوند خورده در کنفرانس ارائه دادند.
مثال:
The scientists presented their findings on intercoupled systems at the conference.
معنی(example):
این دو پروژه به هم پیوند خورده بودند و بر نتایج یکدیگر تأثیر میگذارد.
مثال:
The two projects were intercoupled, affecting each other's outcomes.
معنی فارسی کلمه intercoupled
:
به هم پیوند خورده، اشاره به حالتی دارد که دو یا چند چیز بههم مرتبط شدهاند.