معنی فارسی intercurrently

B1

به صورت همزمان یا در همان زمان، به ویژه در مورد فعالیت‌ها یا رویدادها.

Occurring at the same time as something else.

example
معنی(example):

پروژه‌ها به صورت همزمان به منظور افزایش کارایی اجرا خواهند شد.

مثال:

The projects will run intercurrently to maximize efficiency.

معنی(example):

آنها به صورت همزمان تحصیل کردند و در حین کار به کلاس‌ها رفتند.

مثال:

They studied intercurrently, attending classes while working.

معنی فارسی کلمه intercurrently

: معنی intercurrently به فارسی

به صورت همزمان یا در همان زمان، به ویژه در مورد فعالیت‌ها یا رویدادها.