معنی فارسی interdependently

B2

به‌طور وابسته به یکدیگر، در توصیف نوعی همکاری یا تعامل که در آن چندین نهاد یا افراد بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند.

In a manner that involves mutual dependence.

example
معنی(example):

تیم‌ها به‌صورت وابسته به یکدیگر برای دستیابی به اهدافشان کار کردند.

مثال:

The teams worked interdependently to achieve their goals.

معنی(example):

گیاهان و حیوانات در اکوسیستم به‌صورت وابسته به یکدیگر تعامل دارند.

مثال:

The plants and animals in the ecosystem interact interdependently.

معنی فارسی کلمه interdependently

: معنی interdependently به فارسی

به‌طور وابسته به یکدیگر، در توصیف نوعی همکاری یا تعامل که در آن چندین نهاد یا افراد بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند.