معنی فارسی interjudgment

B1

بررسی و مقایسه احکام مختلف در یک پرونده قانونی.

The consideration of multiple judgments in a legal context.

example
معنی(example):

توافق بین احکام، همه احکام قبلی را برای وضوح به هم متصل کرد.

مثال:

The interjudgment agreement connected all the previous rulings for clarity.

معنی(example):

ملاحظات بین احکام نقش مهمی در فرآیندهای تجدیدنظر ایفا می‌کند.

مثال:

Interjudgment considerations play an important role in appeal processes.

معنی فارسی کلمه interjudgment

: معنی interjudgment به فارسی

بررسی و مقایسه احکام مختلف در یک پرونده قانونی.